داریم دست در دست هم روی زمین منجمد این جهنم راه می‌رویم و پایم هی روی برف‌ها می‌سُرد. امان از این کفش‌ها، امان از این برف و بوران بی‌امان. آخرش که چیزی نمانده بیفتم، دستم را می‌چسبی و از دهانت درمی‌رود که: الله‌اکبر!»

شگفت‌زده نگاهت می‌کنم و می‌خندم. توی این وضع حتی کافر هم به خدا ایمان می‌آره.»

نگاهم می‌کنی. دلبرانه چشم‌غره می‌روی. یعنی می‌گی من کافرم؟»

نگاهت می‌کنم. غرق می‌شوم. می‌میرم و زنده می‌شوم. تو خودت خدایی.»


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها